یک روزِ آفتابی
امروز هوا خیلی گرم بود انقد گرم که میشد خیلی راحت بری بیرون و آب بازی کنی چون از اینروزها خیلی کم تو هلند پیش میاد هردفعه که هوا یه ذره گرم میشه مامانیم منو میبره بیرون کناره دریاچهای که نزدیک خونمون هست. آخه من عشق آب بازی یم چه برسه به اینکه یک عالمه نینیِ دیگه هم اونجا باشن و همه با هم بازی کنیم. صبح مامانی رفته بود کلاس زبان،زهر که برگشت بد از اینکه به من نهار داد مایومو تنم کرد و با هم رفتیم کنار دریاچه اولش هیچ کی به جز ما اونجا نبود آخه روز دوشنبهٔ و اول هفته بود و معمولان همهٔ مامان باباها سر کار هستن ولی بد از نیم ساعت نینیهای دیگه هم اومدن.مامانی واسعم وسایل شن بازی آور...
نویسنده :
پریسا
22:58